و من از انفعالی رنج می برم که ازآن من نیست:)))
کل تعطیلات زهرمارم شده از بس کارامو امروز و فردا کردم:/ نه از تعطیلاتم لذت بردم نه کارامو کردم. بیکاری این دو هفته خیلی تنبلم کرده. بعضی وقتا به مادربزرگم حق میدم که میگه تو خودتو به دردسر انداختی با این کارات :)) وگرنه منم الان بدون استرس خاصی داشتم تعطیلاتمو میگذروندم، البته اونوقت کل روزای سال برام تعطیلات میشد:)))
بعضی وقتا آدم با اینکه یه هدف داره و براش تلاش میکنه اما به یه نقطه ای میرسه که دیگه خسته میشه:))) دوست داره بدون استرس یه دوره ی بیکاری طولانی رو بگذرونه ولی نمیشه.
نه راه پس دارم نه راه پیش. الان فقط خسته ام و حس انجام کارامو ندارم از طرفی هم استرس انجام ندادنشون رو دارم، یعنی هر روز با استرس بیدار شدم.
خدا دشمن آدمم گرفتار این وضعیت نکنه :)
پ.ن: این لبخندای لا به لای متنم خنده های عصبین :))))))
پ.ن: مطمئنم شنبه استادمون پاچمو میگیره :))))
درباره این سایت