کلا امروز خصوصا این ساعتا تو مود دپرس شدیدم :(
اون از آهنگ مزخرف غمگینی که صب اومدنی، راننده تاکسی گذاشته بود و تا الانم داره تو مخم تکرار میشه، 
اونم از فیلمی اعصاب خرد کنب که با دوستان عزیز هم اتاقی توی سینما دیدیم و هنوزم حس بدی دادم.
و اینکه امشب آخرین شبیه که دیگه توی این خوابگاهم و این برام ناراحت کننده تره. خوابگاه کنار همه ی بدی هاش خوبی های خاص خودش رو داره، خصوصا اگه هم اتاقیای راه بیا و خوبی داشته باشی.
اینکه دیگه احتمال دیدن یکی از دوستان خیلی کمه و همه میریم سی کار خودمون هم ناراحتم میکنه.
چقد وابسته میشم من .
چقد یه دوره ناله میکردم از اومدن خوابگاه، و الان چقد ناله میکنم برای رفتن از خوابگاه.
چقد قدر هر چیزی رو دیر می فهمم.
چقد الان حس بدی دارم. دلم می خواد گریه کنم ولی عاجرم:)
الان توی مخم همه چی با هم مخلوطه، اون آهنگ غمگینه، اون فیلمه، از همه بدتر دل کندن


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Cole فصل خزان پر از فایل its about me Paul کنج محنت آباد بلیط ارزان قیمت سرگرمی رنگ نیلی علایقم ماه تیر + کاکتوس + فرزاد فرزین