امروز از 9 صبح تا 6 عصر سر کلاس بودم. بین کلاسا نهایتا یه ربع وقت استراحت داشتم. اومدم ساعت 6 و نیم شام کوفتی سلف دانشگاه رو خوردم، البته نه بیشتر از چند قاشق:| هم شامم حساب میشد هم ناهارم.

آخرین بن کتاب این مقطع تحصیلیم رو هم ثبت نام کردم :) هعییی چه زود گذشت، دلم بره این خراب شده با ویو ویژه اتاق خوابگاه تنگ میشه:) تختم یه جوری لب پنجره اس که اگه سرت رو بچرخونی حیاط دانشگاهو خوب میشه دید.

بعدش چایی دم کردم با بچه ها خوردیم، چیزی که توش مهارت ویژه ای دارم:)) توانایی دم کردن و خوردن چای با هرکدوم از بچه های اتاق که از راه میرسن، شده توی نیم ساعت 3 لیوان چای خوردم هر بار هم با یکی.

یه فیلم رو هم نصفه دیدم. فردا هم میرم خونه :). همین امید به خونه رفتنه که تا آخر هفته نگهم میداره. 

از هفته ی دیگه واقعا پرس میشم، امتحانای میانترم شروع میشن:|.کلا بعد عیدی حس درس خوندن نداشتم، الانم ندارم البته:) همش خوابم میاد. الانم یه ور گلوم درد میکنه :/

پ.ن: امروزم دنبال کار گشتنم به جایی نرسید:|


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خبرنامه تحلیلی سئو حرفه ای هانی مانی تو به من نگاه کن و مرا اینگونه نبین.. محسن قاسمی lolebazkonit فانوس خیال «برنده‌شو» پاسخ به سوالات حقوقی پخش مواد غذايي فروشگاه اینترنی جفیکا