باید اعتراف کنم که با این سنم از شب بیرون بودن می ترسم و این ترسم داره خیلی چیزا رو خراب میکنه. کاش ترس یه قرصی شربتی چیزی داشت که باعث میشد نترسیم. واقعا یک کیلومتر پیاده روی بعد تاریکی هوا اونم توی خیابون شلوغ تهران ترسناکه؟! که به خاطرش قبل تاریکی برمیگردم خوابگاه و دیگه جایی بره درس خوندن پیدا نمیکنم :/ .وقت سوزی تا این حد.

بعد هم کلاسی های من الان توی فرنگ باید زندگی خودشونو بچرخونن.

واقعا شرمم اومد، حتی از نوشتنش. ولی نوشتم که نوشته باشم؛ بلکه اصلاحات لازم رو انجام بدم.

چه مشکلات چرتی!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله پزشکی pooya وبلاگ همدان پیکاسو هنر Angie Franceparisgallery دوربین های دیجیتال ebrahim mirzazadeh ملودي زندگي تولید و پخش صنایع دستی ملایی مولایی